جمعه 27 اسفند 1395برچسب:, :: 13:53 :: نويسنده : فافا
سلام به اقا دامادی که نمیدونم دیگه تو این همه مشغله زندگی و بدو بدوها میاد اینجا دیگه یا نه در هرصورت ما سلاممونو دادیم و سلام به همراهان همیشگی صندوقچمون خوبید خوشید پیشاپیش عیدتون مبارک راستش دودلم اینستا رو ببندم یا نبندم اخه از وقتی اینستا اومده به هوای اون اینجا کم میام یه عکسی با توضیح مختصر میزارم خودمو راحت میکنم اما اینجا حسش بهتره بیشتر دوستش دارم اصلا پست میزارم سبک میشم در این حدحالا باز دوستان میان میگن واا حالا سبک میشی انقدر دیر به دیر میای به جان بارانای نداشتم وقت نمیکنمبارانا دخترمه حالا بریم سراغ تعریفیجات جونم براتون بگه که کل تهران رو گشتیم برای خرید عید نه اینکه حالا بگیم کلی خرید کردم نه به دنبال شلوار پارچه ایی راسته صورتی با قد 100 بودیم که اخر موفق شدیم و خریدیم مانتوی امسالمو مادرهمسری دوخت دیروزم پوشیدم مثل دوتا اقا و خانم خیلی خفن جینگول شدیم پیتیکو پیتیکو رفتیم اتلیه مراسم عقدمون با سفره هفت سینشون یه عالمه عکس انداختیم یکیش رو میزنه رو شاسی بهمون میده برای سفره هفت سین ولی معلوم نیست که بچینم سفره هفت سین یا نه همسری طفلکم از صبح درحال فعالیته خریدامو کادو میکنه ماهی و مرغ شکلات میخره خیلی خیلی خیلی خیلی برام شیرینه کاراش چون برخلاف ما که رسم عیدی شب یلدا.....داریم همسری و خانوادش اصلا ندارن حتی نمیدونن که چی باید بیارن اما با این حال از من میپرسن خیلی بهتر از اونایی که رسم دارن برام انجام میدن ایده منم برای همسری اینه که هفت تا عیدی خریدم به مناسبت هفت سین میخوام برم الان کادوش کنم و روی هر کدوم سیب سنجد سبزه.....بزارم چهارشنیه سوری هم با همسری کلی از بازار وسایل بازی گرفتیم و همراه خانواده ها ترکوندیم میدونم که امسال به هوای اتش نشان ها مراسم چهارشنبه سوری بدون اتیش بازی بود اما ما برای خودمون ترکوندیم هیچ اسیبی هم به بقیه نزدیم رفتیم پشت بوم و شخصی برگزار کردیم به احترام هموطنامون من کودک درونم هر سال منتظر چهارشنبه سوری هستش نمیتونستم بهتر از این کنترلش کنم دیگهمن بمبک روشن میکردم همسری میگفت بنداز پایین من مینداختم بین خودمون داد میزدم فرار کنید مامان باباها هم میپریدن اینور اونور چندسال پیش وقتی همسایه بودیم برای اولین بار من اومدم پایین توی کوچه چهارشنبه سوری دورادور با پسرهمسایه و همسر فعلی نگاهی و عشوه ایی ردو بدل میشد امسال بعد از چندسال انتظار وقتی میدیدم که باهمیم یه حسی بهم دست میداد حسی که انگار همش بهم یاداوری میکرد فافا باورت میشه تموم شد این همه انتظار سختی استرس وقتی که همه اونور پشت بوم مشغول بازی بودن من تنها اینور بودم سرمو گرفتم بالا به اسمون نگاه کردم چشمم خورد به همون سه تا ستاره ایی که وقتی همسایه بودیم شب ها از پنجره اتاقم اسمون رو نگاه میکردم میدیدمشون توی دلم باهاشون حرف میزدم دردل میکردم اونشب هم نگاهم بهشون افتاد لبخند زدم تو دلم گفتم دیدید ما قسمت هم بودیم بهم رسیدیم امیدوارم امسال سال همه ی عاشق های واقعی همراه با وصالشون باشه سلامتی رو برای همتون ارزو میکنم ایشالا هیچ وقت غم عزیزانتون رو نبینید همیشه شاد باشید هیچی با ارزشتر از سلامتی داشتن تن سالم نیست برای سلامتی ما و خانواده هامون دعا کنید و اینکه خوشبختیمون خودمون از چشم بد در امان باشیم عشقنامه برای مهربونترینم:خدایا مرسی از اینکه امسال جواب همه ی دعاهامون رو دادی اگه امسال هم بهم نمیرسیدیم نمیدونم دیگه چی میشد اما اینو میدونم که دیگه جفتمون از این انتظار خیلی خسته شده بودیم خدایا امسال خیلی از نظر روحی داغون شدم فکر میکنم با مرگ عزیزام روحم چندسال پیرتر از سنم شد ازت میخوام که بهم صبر بدی تا بشم همون فافایی که همیشه بودم دوووووووووست دارم برای همه ی بدی ها و غرهایی که زدم ولی بازهم تو برام خدایی کردی نظرات شما عزیزان:
|